سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

آنگاه که هدایت شدم!

 

«حمایت» خیلی هم خوب است. اصلاً باید هم «سیاست‌های ارشادی» درمیان باشد. از اینهایی نیستم که می‌گویند هنر باید خودانگیخته و رها و «برای‌هنر» و اینها باشد، چون می‌دانم همه‌جا همین است و هنر اتفاقاً نزد آنان که تظاهر به لیبرالیسم می‌کنند بیشتر «ابزار» است، درخدمت حمایت‌کنندگان و سیاست‌گذاران. اما معتقدم این سیاست‌ها، حمایت‌ها و پشت‌گرمی‌های رسمی و غیررسمی باید باظرافت انجام شود. ابعاد انسانی و فنی و هنری ماجرا باید جداً مورد توجه قرار گیرد وگرنه مخاطب جبهه می‌گیرد و کار بی‌اثر می‌شود.

قبلاً کارهای سفارشی دیده بودم. شعله‌درزمهریر، رویای خلیج‌فارس یا کوچه عاشقی که اصلاً درباره‌ش نوشتم. انصافاً درکل کارهای خوبی بودند. یا همین خنکای ختم خاطره که من ندیدمش اما خیلی خوب شنیدم ازش، حداقل قابل‌قبول. اما این‌یکی نه! این کلید از همان اسمش تا آن حرکات متحرالعقولش (آویزان شدن بازیگر از سقف،بالای سر تماشاگران!) کلیشه‌ای بیش نبود. من نمی‌توانم تحلیلی راجع به ابعاد نمایش و روایت و اینهایش بدهم اما حداقل به عنوان یک مخاطب علاقه‌مند، چیزی جز یک چهل‌تکه نامتوازن ندیدم. از هرجایی یک‌چیزی بیاوری، بچسبانی به‌هم و هی اصطلاحاتی چون «فتنه»، «بصیرت»، «خواص بی‌بصیرت» و «وطن» را بریزی وسط آن، انگار که اصلاٌ بخش‌نامه شده که حداقل ده بار از این کلمات باید استفاده شود تا خوب تو کله مخاطب برود و ان‌شاءالله هدایت شود.

نه، این خوب نیست.

وای، آنجا که هی به‌سبک تحلیل‌های صداوسیمایی از گوشه‌وکنار تاریخ روایت می‌کردند و به‌گمان خودشان مثلاً دارند نمادین حرف می‌زنند، خیلی نچسب بود.

نصف نمایش هم که رفت پای آن حرکات (رقص یا چی؟!) نمایشی. به‌این نتیجه رسیده‌ام که هرنمایشی که حرفی برای گفتن ندارد سعی می‌کند از اینها قاطی کارش کند!  

پ.ن‌یک: علمای تبلیغ می‌گویند نقد منفی خود بهترین تبلیغ است. این یادداشت صرفاً به‌همین هدف نوشته شده‌است! نمی‌خواستم بنویسمش. چون بالاخره آن بیچاره‌ها هم زحمت کشیده‌اند دیگر، هدف‌شان این بوده که متعهد کار کنند. همین تعهد به‌نظرم خیلی ارزشمند است، بویژه در این زمانه کرختی هنر.

پ.ن‌دو: روم سیاه اما دورازجون دوست دارم فیلم و نمایش و اینا که می‌بینم توش «زن» داشته‌باشه! چرا این نمایشه زن نداشت؟!

پ.ن‌سه: بادوستم کلی نمایش را مسخره کردیم و خندیدیم تا اندکی از احساس خسران کاسته شود! هرچند از اولش هم آمده بودیم که ببینیم این‌وری‌ها چی‌کار می‌کنند. خسته شدیم از بس نمایش خوب آن‌وری دیدیم!

 پ.ن چهار: واکنش کارگردان کار به این پست.


نوشته شده در  یکشنبه 89/10/12ساعت  4:1 عصر  توسط زهرا قدیانی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بیرون از نقش
دیدار یار آشنا
به
پراکنده نویسی، یعنی من هستم.
دلار
ساده
کمتر بهتر است
ندارد
درد دلپذیر
طرز تهیه غذای من
بازم آدم های خوب شهر
[عناوین آرشیوشده]