با سلام، چند تا نكته:
1- با بحث انگاره ما نسبت به خودمان موافقم اين را مي توان حتي به بيرون از خودمان (آدم ها، مكان ها، زمان ها و حتي اشياء) هم تعميم داد. ما اكثر اوقات تا پيش زمينه اي نداشته باشيم به موضوعي توجه نمي كنيم. از موسسه اي وام گرفته بودم. چند روز بعد با خانمم توي يكي از خيابان هاي شهر (مشهد) قدم مي زديم. به نام اين موسسه حساس شدم و فهميدم از خيلي از بانك ها در شهر ما بيشتر شعبه دارد. قبل از اين هم شعبه زياد داشته ولي براي ما مهم نبوده. ما تا با چيزي درگير نباشيم (چه له او، چه عليه او و چه بي طرف! نسبت به او) به آن توجه نمي كنيم.
2- ... مثل تردد از اماکن جوات خيز و غيره! با اين قسمت به شدت مخالفم. من خودم بزرگ شده يك محله به اصطلاح شما جوات خيز هستم. و به عنوان دفاع از حقوق جوات ها مي گويم كه جوات بودن آداب و اصولي دارد. يكي از آنها اين است: به ناموس ديگران نگاه بد نكن تا به ناموست نگاه بد نكنند. مخصوصا ناموسي كه عفيف و با حجاب است. تا جايي كه يادم مي آيد در محله ما عكس اين صادق بود يعني اگر خانم بد حجابي در محله جولان ميداد بيشتر متلك بارون مي شد. شايد منظور شما محلات سوسول خيز باشد كه تفاوت آنها با هم از زمين تا آسمان است. نمي دانم در تهران چه خبر است. شايد جوات هاي تهران هم سوسول شده اند... البته محله قديم ما مدينه فاضله نبوده و نيست ولي همين جا دعوت مي کنم از تهران بياييد و اونجا زندگي کنيد!!
3- درباره دکتر رفيعپور و كلا جامعه شناسي: به ايشان و آثارشان ارادت ويژه اي دارم (مگه ما چند تا جامعه شناس درست و درمون داريم) اما به نظرم اين نگاه جامعه شناسانه! ايشون بيشتر درد و ضعف خود جامعه شناسي و به تبع آن خود ايشان كه به جامعه شناسي وفا دارند و همه چي رو از سوراخ (سوراخ نگيم بگيم زاويه) اون ميبينند برگرده. فرق است ميان جامعه شناسي و جامعه سازي. جامعه شناس در بهترين حالتش سعي مي كند جامعه را بشناسد (عجب جمله قصاري) اما جامعه ساز هم جامعه را ميشناسد و هم براي تعالي و رشد آن تلاش مي كند. با اين نگاه درباره جامعه شناسي قوم لوط بايد گفت اون كاره نبودن در آن قوم ضد ارزش است و ارزش نيست. فقط همين! اگه قرار بود لوط هم به مسائل اين طوري نگاه کنه که نمي شد لوط مي شد تحليلگر بي طرف جوامع دوست دار لو(الف)ط. يعني تو هيچ موضعي نداري! البته از آثار ايشون فهميده مي شود که دل در گرو چه جامعه اي دارند اما چه کنيم که بايد به جامعه شناسي وفادار بود و تحليل کرد مسائل را و ... قصدم جسارت به ايشان نبود که اگه يک خورده چيزي هم از جامعه شناسي ايراني به گوشمان خورده از زحمات انگشت شماراني مثل ايشان است يک مقدار فحش به جامعه شناسي تو دلم بود که اينطوري بيرون زد...
4- نکته آخرم درباره تهران بود که ولش کن ... شقشقه هدرت ...
به وبلاگ من هم سري بزنيد.
زهرا قدياني، نوشتي : انگاره ما نسبت به خودمان فاکتور مهمي است، اگر ديديد توي خيابان راهبهراه بهتان ميگويند سوسک سياه، زياد تعجب نکنيد. اين تصورات خودتان است که در دنياي بيرون مجسم مي شود.
اما خود شما فكر نكرده، نوشته اي :
همسرعموي شما چادري و روبگير است. مردادماه توي سعادتآباد، تو ايستگاه ايستاده بوده که يک پيرزن لاجون تيپ شاهنشاهي ميآيد طرفش و بيدليل شروع ميکند به مشت زدن.
زهرا قدياني ، يك كم فكر كن!
مگر نمي گوييد كه 99 درصد نسل مردم عهد عتيق كه انقلاب كرده بودند به جمهوري اسلامي راي داده بوده اند. خب حالا چرا بعد از سي سال به اين وضع رسيده ايد كه مردم، زن هاي چادر مشكي به سر را سوسك سياه و مامور ارشاد مي بينند و شما چادري هاي حزب اللهي نيز دختر هايي كه چادر مشكي ندارند را سلطنت طلب تصور مي كنيد؟
حاشيه: هر دو ساعت يک زن در فرانسه محجبه مي شود ( + و +) اما در ايران برعكس جل الخالق!
شما را به خواندن اين وبلاگ و اشنايي با نويسنده اش دعوت مي كنم
http://www.razianehaa.blogfa.com/post-29.aspx
سلام من يک چادري هستم
چادرم را دوست دارم ولي زماني که مي بينم جلوي روابط انسانيم را به واسطه کنشهاي حکومتي گرفته است، كمي نه از چادر كه از نگاههاي اين چنين سطحي ناراحت مي شوم.
چادرم را دوست دارم و تا حالا کسي به آن اهانت نکرده است پس بايد خوشحال باشم که صددرصد چادرم را از صميم قلب قبول دارم طبق تحليل شما و اين جاي بسي خوشحاليست.