سلام زهرا جون

آدم با خوندن اين حرفا حالش دگرگون ميشه،عجب زندگي عذاب آوري...

خيلي جالب بود

چند وقت پيش يه وبلاگ پيدا كردم از يه آقايي كه مي گفت از سازمان فرار كرده ! عكس هاي جالبي هم داشت !

سلام
من هم مثل مائده اول فكر كردم نقل از كتاب است، نمي دونم چرا.
خيلي قشنگ بود خيلي. اينكه از زبون خودشان اين چيزها گفته و شنيده بشه خيلي فرق داره و تاثير گذار تر
موفق باشي خانم
درباره‌ي آن موضوعي هم كه قرار بود بهت خبر بدم، به فكرش هستيم حتما و برنامه داريم ان شالله
فعلا يك‌مقدار سرمان شلوغ است ولي حتما تا هفته ديگه و شروع ماه مبارك درست ميشه ان شالله

فکر کرده بودم داريد کتاب خاطراتي، چيزي مي‌خوانيد و کلي حسادت کردم به‌تان؛ نه که خودم اين روزها حس هيچ چيز جز رمان ندارم، چشم ندارم ببينم ديگران مطالعه? جدي‌تر دارند! بعد رفتم آن پستي که ارجاع داده‌ايد به‌ش را خواندم ديدم ماجرا از چه قرار است. بعد به سرم زد به‌تان بگويم اگر باز اين خانم را ديديد، تشويق‌شان کنيد خاطرات‌‌شان را چاپ کنندن يعني ببينيد چقدر "تناقضات" مي‌تواند داشته باشد آدم!

سلام.
سپاسگذار همت شما در توليد و ارائه محتواي مناسب در فضاي مجازي هستيم.
بر همين اساس اين پست از وبلاگ جنابعالي در بخش "در حاشيه" سايت گرداب قرار گرفته است.

http://gerdab.ir/fa/pages/?cid=1520

همت مضاعف
مديريت سايت گرداب