سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

حیف بود کمپین چادر توی دنیای مجازی می‌ماند. یک گزارش ازش نوشتم برای همشهری‌آیه و سعی کردم تمام آنچه این صد وبلاگ‌نویس می‌خواستند بگویند را در 1500 کلمه بگویم.

اما

در زندگی چارچوب‌هایی هست که مثل خوره کلمه‌های آدم را می خورد و اجازه چاپ به گزارش آدم نمی‌دهد! بعد آدم هی مجبور می شود پروکروستس‌وار1 دست ببرد توی پست‌های دوستانش تا یک‌جوری بشود جایشان داد توی این چارچوب‌های مزخرف. بعد تازه همین مطلب سلاخی‌شده آدم را هم آقای چارچوب نمی‌پذیرد و دوباره اجازه چاپ نمی‌دهد. بعد سردبیر و دبیرتحریریه محترم هی چانه‌زنی می‌کنند و هی بدوبدوی دغدغه‌مندانه می‌کنند تا مطلبه یک‌جوری کار بشود و داستان را می‌کشند به مدیر مجموعه و هی کلمات را فشار می‌دهند و از سروته‌ش می‌زنند تا بلکم جاشود تو چارچوب مزخرف و یک نیم‌نوایی از آن فریاد بلند به دیگرانی هم برسد. تااینکه بالاخره ساعت چهار صبح مطلب می‌رسد به قافله چاپ و می‌شود این گزارشی که در همشهری آیه مهرماه از کمپین چادرمان می‌بینید.

خواهرانم ببخشند من‌را به‌خاطر دست بردن در مطالب‌شان. فعلاً مجبوریم با چارچوب‌های مزخرف بسازیم تا ان‌شاءالله حضرت ظهور کنند و با شمشیر بزنند چارچوب‌های مزخرف را از وصف دونیم کنند. بگو ایشالا!

کمپین چادر در همشهری آیه مهرماه

1. پروکروسیس در اساطیر یونان راهزنی بود که قربانیانش را بر تختی می‌خواباند. اگر بلندتر از تخت بودند پاهایشان را می‌برید و اگر کوتاه‌تر بودند آنها را می‌کشید تا اندازه تخت شوند!

2. قسمتی که راجع به رویکرد تلویزیون نسبت به چادر بود را کلاً حذف کردند، کلاًهاا! حالا اگر می‌خواستیم مثل همشهری جوانِ‌زرد ایرادات فرمی را تمشک بدهیم همچین استقبال می‌کردند بیاوببین. اما جایی برای انتقادات محتوایی نیست که نیست.


نوشته شده در  شنبه 89/7/3ساعت  11:6 صبح  توسط زهرا قدیانی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بیرون از نقش
دیدار یار آشنا
به
پراکنده نویسی، یعنی من هستم.
دلار
ساده
کمتر بهتر است
ندارد
درد دلپذیر
طرز تهیه غذای من
بازم آدم های خوب شهر
[عناوین آرشیوشده]