بچه پائین
برف تازه شروع و میرود که شدت هم بگیرد. سهتا هستند. جلوی من به تاکسی میگویند: مخابرات؟ و میروند که سوار شوند. یکیشان دارد صندلی جلو مینشیند. تا من را میبیند که میروم سوار شوم، میگوید: آبجی، شما بیا جلو بشین، من میرم عقب.
حالا صرفنظر از «آبجی»ش، «ج»ی آبجی را هم جور خاصی تلفظ میکند. یک چیزی بین ج و س. یا جیی که آخرش به س میزند. شاید یک لهجه خاصی باشد اما توی این منطقه، به کسانی که ج را اینطوری تلفظ میکنند میگویند: «بچه فرحزاد». یک تیپ است. لوکالایز شده «بچه پائین».
بیست، بیستویکیـدو ساله میزنند و تا مینشینند توی ماشین شروع میکنند به بگوبخند، البته مطابق با همان تیپ فرحزادی خودشان. شاید بعضیها اسمش را بگذارند سبکسری یا سبکبازی اما من فقط میتوانم بگویم ادابازیهای جوونانه یا جوونیکردن.
ـ حاجی به ما گفتن بیایم پاساژ شقایق..ما اینجاها رو بلد نیستیم...بیزحمت مارُ همونورا پیاده کن.
ـ پاساز شقایق..بالای سروه، باید زیر پل عابر باید پیاده شید... رسیدیم، میگم بهتون.
راننده اینرا میگوید. گویا از جنبوجوششان بدش نیامده و میخواهد سرصحبت را باز کند. با انگشت اشاره میکند به جلو و ادامه میدهد: «اما این برف میشینه...ایجور که داره میاد میشینه، هوام سرده آب نمیشه»
یکیشان درمیآید که: «حاجی، اون پائینمائینا که اصلاً خبری نیس..»
راننده جواب میدهد: «عه؟ اونجاها اصلاً نیومده؟»
ـ نه بابا..اونجاها برف کجا بود حاجی....برف فقط مال این بالاهاس....اونجا برفم بیاد یه ذره میاد، زود آب میشه میره.
ـ حالاقرار نیست همه جا برف بیاد که..یه جا میاد..یه جا نمیاد.
ـ ولی عجب جائیه...چنده خونهها اینجا؟ یه روز باید منم اینجاها یه خونه بخرم.
ـ هه اینُ باش..میدونی منطقه چنده اینجا؟ منطقه دو*...تو یهوجب جاآم نمیتونی ایجا بخری، چه برسه به خونه.
دوستش اینرا میگوید.
انگار تمام آرزوی دودقیقهی پیشش نقش بر آب شده باشد میرود تو فکر. دو دقیقه بعد درمیآید که: ولی خدایی بهشته اینجا....اونجام جاس ما داریم زندگی میکنیم؟!
*منطقه دو منطقه عجیبی است. شدیداً ناهمگون. از آن طرف فرحزاد را دارد که حتی زاغه و حلبیآباد هم میتوانی توش پیدا کنی و از این طرف خانههای میلیاردی ایرانزمین و فاز دو شهرک غرب. و این وسطمسطها هم که کلی خانه سطح متوسط که خیلیهایشان متعلق به تعاونیهای مسکنِ ادارات و سازمانهای مختلف است. از خلبان و کارمند و معلم تا مهندس و روزنامهنگار و صداسیمایی. اما آنچه در تصور اغلب تهرانیها شکل گرفته یک سعادتآباد و شهرکغرب مرفهبیدردنشین است. شاید بهخاطر اینکه قبلاً واقعاً اینطور بوده.